باران باران ، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

باران یعنی زندگی

دخترم روزت مبارک

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی بر شانه مردی دیگر ...
17 شهريور 1392

برای دخترم«باران بابا»

هنوز هم در دنیای خوشبختی  من آمدنت بارانیست روزی که آمدی باران میبارید نمیدانم تو با باران آمدی یا باران با تو؟ اما دلم برای باران تنگ شده است باران برای کسی تکراری نمی شود  هر وقت بیاید دوست داشتی است و تو همان بارانی .
16 فروردين 1392

تولد دوسالگی دختری

دخترکم این دومین سالی که کنار منو بابای هستی تولد کوچکی گرفتیم تا  خاطره خوبی از این روز تو ذهنت بمونه اول یک عکس با بابا امیر   ...
10 فروردين 1392

دختر خوش زبونم

سلام من یک مامان تنبل هستم که دیر به دیر وبلاگتو اپ میکنم عزیزکم که باعث میشه کارای جدیدی که انجام میدی از یادم بره مامانو ببخش خوش زبونم انقدر قشنگ صحبت میکنی که هیچ کس باور نمیکنه بیست ماهت باشه کامل حرف میزنی وشعر میخونی . شعر خوندنو چند ماه که انجام میدی از همه جالبتر اینکه شعرا رو با شخصیتا و فعلی که خودت میخوای تغییر میدی  شعرایی که بارانی بلده : یک توپ دارم . جوجه جوجه طلایی. عروسک قشنگم اقا پلیسه اتل متل و کلی شعر دیگه ومدام برای خودش وما شعر میخونه و دوست داره شبا با لالایی شبکه پویا بخوابه گل دختر م تا پانزده میشمره و لی نمیدونم چرا عدد یازده دوست نداره جا میندازه اعضای هر خانواده از اطرافیان را میش...
17 آذر 1391