باران به نمایشگاه میرود
روز پنج شنبه اول با بابایی و مامانی رفتیم فروشگاه خرید کردیم و من دختر خیلی خوبی بودم . بعدش رفتیم نمایشگاه مادر و کودک و نوزاد نمیدونین اونجا چه قدر جذاب بود برام جشنواره ای از رنگ و موسیقی و من توی آغوشی تو بغل بابام بودم و لذت میبردم اینقد نی نی بود اونجا از نی نی 5 روزه تا نی نی های بزرگتر تو یه غرفه بهم یه بادکنک دادن که من علاقه داشتم نی بادکنک رو تو دهنم بکنم ولی بابایی نمی ذاشت من هم برای نشون دادن اعتراضم بادکنک رو محکم تکون میدادم و تو صورت بابایی می زدم خلاصه که بهم خیلی خوش گذشت و برام یه تاتی رو گرفتن که به جای روروئک ازش استفاده کنم منم خیلی دوسش دارم بهم اجازه میده که دستامو بهش بگیرم و سر پا وایسم . ...
نویسنده :
مامان الی
0:18