یادداشتهای مادرانه
8/1/90 دخترم آمدی ، ساعت 3:40 پا به این دنیا گذاشتی مامانی دیگه نمی تونست دوریت رو تحمل کنه مامانی ، اولین باری که صورت ماهت رو دیدم خیلی شبیه بابا امیر بودی منم گفتم : " این که امیره " 9/1/90 اومدی خونه تا خونه ما رو پر نور کنی . بابائیت با یه کت و شلوار کرم رنگ که برای تشریف فرمائی شما خریده بود اومد دنبالمون چقدر هم خوشتیپ شده بود ، مامان اکرم و خاله اعظم هم با من و تو بیمارستان بودند و بابا نصراله و خاله آزاده تو خونه مقدمات آمدنت رو فراهم میکردند . بابا جواد و عمو علی هم دنبال گوسفند خریدن بودند تا جلوی پای شما قربونی کنند . 10/1/90 شناسنامه دار شدی . توی همین روز هم با...
نویسنده :
مامان الی
23:58